کد قالب کانون لطیفه های قرآنی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 232
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 232
بازدید ماه : 460
بازدید کل : 153116
تعداد مطالب : 2271
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 فروردين 1403

روستایی و مرد عرب 
مردی روستایی با عبا و عمامه در راه سفر به قهوه خانه ای رسید،
همزمان با او مردی عرب با چفیه و لباس عربی نیز به قهوه خانه آمد.
مرد روستایی موقع خواب به صاحب قهوه خانه گفت:
«مرا صبح زود قبل از اذان بیدار کن تا زودتر راهی شوم و نماز صبح را نیز بین راه بخوانم! »
صاحب قهوه خانه چنین کرد و صبح زود او را از خواب بیدار کرد.
مرد روستایی با عجله به جای لباس خود لباس مرد عرب را به تن کرد و روانه شد!
قدری که راه رفت، هنگام اذان صبح شد، وقتی که خواست نزدیک چشمه ای برای نماز وضو بگیرد،
تصویر خود را در آب دید که لباس عربی به تن دارد! فورا برگشت و با عصبانیت به صاحب قهوه خانه گفت:
«احمق! پس چرا به جای من، مرد عرب را بیدار کردی؟!!»
 

 

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
برچسب‌ها: خنده های حلال
نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 فروردين 1403

طرح «قرآنی شو» ویژه دانشجویان علوم پزشکی اجرا می‌شود

نمازت را هم قضا کن 
زاهدی مهمان پادشاهی شد! وقتی به نماز ایستاد،
برخلاف معمول بیشتر از شب های دیگر نماز را طولانی کرد،
و در هنگام خوردن غذا نیز کمتر از عادت هر شب غذا خورد!
تا توجه پادشاه را به خود جلب نماید!
چون به خانه آمد پسر را صدا زد و گفت: «زود غذایی آماده کن تا بخوریم!»
پسر که جوانی زیرک بود، گفت: «مگر در مجلس پادشاه غذا نخورده ای؟»
گفت: « چیزی نخورده ام که به حساب آید! »
پسر گفت: « پس نمازت را هم قضا کن(از اول بخوان) چون چیزی نخوانده ای که به کار آید!»
 

 

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
برچسب‌ها: خنده های حلال
نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 فروردين 1403

هفت لطیفه قرآنی

علت تراشیدن ریش
شخصی که هیچگاه نماز نخوانده بود. توبه کرد و عهد نمود که از این پس تمام نمازهای خود را به جا آورد.
همان زمان ریش خود را تراشید. به او گفتند: چرا این کار را کردی؟
گفت: برای اینکه این ریش در دوران گناهکاری و بی نمازی در آمده بود.

 

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
برچسب‌ها: خنده های حلال
نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 شهريور 1402

خنده ی حلال شهدا

هر که خرما را با هسته خورده ...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

روزی پیامبر و حضرت علی(ع) کنار هم خرما می خوردند. پیامبر(ص) هر خرمایی را که می خورد، به آرامی، هسته اش را نزد هسته های علی(ع) می گذاشتند. هنگامی که از خوردن خرما دست کشیدند، همه هسته ها جلوی حضرت علی(ع) بود. پیامبر در این موقع، رو به حضرت علی(ع) کردند و فرمودند: «ای علی! بسیار می خوری». حضرت علی(ع) در جواب پیامبر فرمودند: «آن که خرما را با هسته خورده است، پرخورتر است».6
می دانستم عسل دوست دارید

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
برچسب‌ها: خنده های حلال
نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 شهريور 1402

اخوي عطر بزن: شما حدس بزنيد در عطر چه ريخته بودند

شب جمعه بودبچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردندمجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرماعطر بزن ...ثواب داره- اخه الان وقتشه؟بزن اخوی ..بو بد میدی..امام زمان نمیاد تو مجلسمونابزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردندصورت همه سیاه بودتو عطر جوهر ریخته بود...

 

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
برچسب‌ها: خنده های حلال
نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 شهريور 1402

خنده حلال

 

آمريكايي باش !

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود .سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه رادیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی>فردا در روزنامه ها می نویسند :یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داداما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستمپس روزنامه های صبح می نویسند:امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی<من ایرانی هستم >فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند :یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت !

 

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
برچسب‌ها: خنده های حلال